so:text
|
چرا دیوونهها از این که اونارو اونجا نیگر داشتن این قدر شاکی ان. اونجا آدم می تونه لخت و عور کف اتاق بخوابه، مث شغال زوزه بکشه، لنگ و لقد بندازه و گاز بگیره… اونقدر آزادی وجود داره که حتی سوسیالیستام به خواب ندیدن. اونجا آدم می تونه راجع به خودش بگه که خداس، یا مریم مقدسه، یا پاپ اعظمه، یا واتسلاو قدیسه؛ هرچند این آخری رو راه به راه طناب پیچ می کردن و لخت و عور می چپوندن تو انفرادی. یکی بود که عربده میکشید و میگفت اسقف اعظمه، اما تنها کاری که میکرد این بود که همه چی رو عوضی میدید، و یه کار دیگه م میکرد که بلانسبت، روم به دیوار، باهاش هم قافیه س… اونجا همه هر چی دلشون میخواست می گفتن، هرچی که سر زبونشون می اومد، عین پارلمان … شرتر از همه یه آقایی بود که ادعا میکرد جلد شونزدهم لغتنامه است و از همه میخواست وازش کنن … وقتی آروم گرفت که کردنش تو روپوش، خیال کرد دارن جلدش می کنن و خیلی ذوق میکرد. (fa) |