so:text
|
اما هانا چه؟ آنها اتاق زیرشیروانی را به عنوان اتاق خوابش تعیین کردند؛ جایی که محل نگهداری وسایل به درد نخور بود و حتی وقتی بزرگ شد_زمانی که به سرعت سپری شد_همه فراموش کردند که اصلاً وجود دارد_ شبیه وقتی که ماریلین فقط چهار بشقاب روی میز گذاشت و اصلاً متوجه غفلت خودش نشد تا اینکه هانا وارد آشپزخانه شد. هانا که گویا جایگاهش را در منظومهٔ خانه درک میکرد، از کودکی ساکت به کودکی هوشیار و مراقب بدل شد :کودکی علاقمند به کنج و گوشهها، کسی که به کمدها، پشت مبلها، زیر رومیزی میخزید و به همان خوبی که از نظرها پنهان میشد، از ذهنها هم بیرون میرفت تا مبادا نظم خانواده برهم بخورد. (fa) |