qkg:contextText
|
اسباب کشی یعنی سروصدا. یعنی شکسته شدن همه چیز. همه اسباب و اثاثه را روی زمین پهن میکنند. یک چمدان اینجا، یک پشتی آنجا و تابلوهای من در یک گوشه، پیپهایم در آن گوشه، تازه کتابهایم، یک انبار شیشههای جوراجور که مدتهاست گم شدهاند و معلوم نیست که یکدفعه ا زکدام سوراخ بیرون میآیند. نصف چیزها اینجایند، باقی در گاری یا در خانه جدید. آدم میخواهد پیپ بکشد. پیپ را برمیدارد، میبیند که توتون را بردهاند… میخواهد یک گوشه بنشیند، صندلی پیدا نمیکند به هرچه دست میزنی دستت کثیف میشود… (fa) |