so:text
|
تفکر انتقادی انسان را در تضاد با خویشتن میبیند تا وقتی که این تضاد حل شود. اگر فعالیت تحت هدایت عقل شایستهٔ انسان است، آنگاه عمل اجتماعی که زندگی فرد را به بیمقدارترین جزئیات آن تنزل میدهد، غیرانسانی است و این غیرانسانی بودن بر هر آنچه که در جامعه میگذرد تأثیر میگذارد. همیشه چیزی وجود خواهد داشت که نسبت به فعالیت فکری و مادی انسان بیرونی خواهد بود، و آن طبیعت است، به عنوان کلیت عناصرِ هنوز مهارنشدهای که جامعه باید به سراغشان برود. اما وقتی اوضاع و شرایطی که واقعاً فقط به بشر بستگی دارند، یعنی روابط آدمیان در کارشان، و جریان تاریخ خود بشر نیز بخشی از «طبیعت» محسوب میشوند، این برونی بودن نه فقط مقولهٔ ابدی و فراتاریخی نیست بلکه نشانهای از ضعف و کاستی قابل نکوهش است. تن دادن به این ضعف و کاستی غیرانسانی و غیرعقلانی است. (fa) |