so:text
|
بارها و بارها اشاره کردی که قبل از این آزمایش هیچ چیز نبودم. دلیلش را میدانم. اگر در آن زمان هیچ چیز نبوده باشم، آن مسئولیت خلق من به عهدهٔ تو خواهد بود و این موضوع تو را به عنوان مخلوق من جلوه خواهد داد. از این که ساعت به ساعت قدرشناسی ام را نسبت به تو نشان نمیدهم، از من متنفری. بسیار خوب. باوری کنی یا نکنی، من سپاسگزارم؛ ولی میخواهم بپرسم برای من چه کار کردهای. هر کار فوقالعاده ای که انجام داده باشی، به تو حق نمیدهم با من مثل یک حیوان آزمایشگاهی رفتار کنی. در حال حاضر، یک آدم هستم. چارلی قبل از این که پایش را درون آزمایشگاه بگذارد، یک آدم بود. به نظر میرسد انتظارش را نداشتی! بله، ناگهان به این نتیجه رسیدم که من همیشه یک انسان بودهام. حتی قبل از آن عمل جراحی و این برخلاف اعتقادات و باورهای توست که یک نفر با ضریب هوشی پایینتر از صد حق توجه و تأمل داشته باشد. پروفسور نمور، فکر میکنم وقتی به من نگاه میکنی، وجدانت آزارت میدهد. (fa) |