so:text
|
داعشیها به روستا حمله کردند و گفتند باید اسلام بیاورید. پنج روز در روستا مهلت دادند و در این پنج روز ما در محاصره آنها بودیم. روز پنجم اعلام کردند که همه در مدرسه روستا جمع شویم. مدرسه دو طبقه بود و آنها زنان و بچهها را به طبقه بالا فرستادند و مردها را در حیاط مدرسه جمع کردند. ما از پنجره نگاه میکردیم که مردان را به صف کرده و پسربچههای نابالغ را به گوشهای فرستاده بودند. بعد، صدای رگبار گلوله بود و جنازههایی که یکی یکی نقش زمین میشدند. خون حیاط مدرسه را پر کرد و زنانی که در طبقه بالا حبس بودند، شیون میکردند؛ جلوی چشمم دیدم که ۶ برادرم، خواهرزاده و برادرزاده هایم و عزیزانم یکی یکی کشته میشوند. تعداد کشتههای آن روز به بیش از چهار هزار نفر رسید و بعد همه زنان باقیمانده را داعش به اسارت گرفت. (fa) |