so:text
|
بطور سنتی فلسفهٔ غرب بین واقعیت و نمود، بین خود اشیاء و نمایشهای آنها، بین فکر و نشانهای که آنرا بیان میکند تمایز قایل بوده است. بر اساس این نظریه نشانهها و نمایشها صرفاً راههای رسیدن به واقعیت، حقیقت یا ایدهها هستند، لذا حتی الامکان باید شفاف باشند؛ آنها نباید سد راه شده و یا فکر یا حقیقتی را که نمایندگی میکنند آلوده ساخته و یا بر آن تأثیر بگذارند. در این چهارچوب، چنین به نظر میرسد که کلام بیان و حضور بلافصلِ فکر است، در حالیکه به نوشته که در غیاب گوینده عمل میکند بعنوان نمایش مصنوعی و مشتقِ کلام، نشانهٔ گمراه کنندهای از یک نشانه، برخورد شده است. (fa) |