so:text
|
سال ۸۵ بود که میخواستیم «تانگوی شیطان» را بسازیم، ولی نتوانستیم چون مشکلات سیاسی وجود داشت، ما استودیویی داشتیم که بعضی فیلمسازها با همدیگر آنجا کار میکردند و خیلی مستقل بود - ولی دولت مجارستان آنجا را بست. اواخر سال ۸۵ بود؛ و بعدش دیگر شانسی برای کار در مجارستان نداشتیم. پس نمیتوانستیم روی «تانگوی شیطان» کار کنیم ولی یک استودیوی تبلیغاتی کوچک پیدا کردیم که به تازگی چند آگهی بازرگانی ساخته بود. به آنها گفتیم مایلیم یک فیلم کوچک، نه به بلندی «تانگوی شیطان» بسازیم. به نویسندهمان زنگ زدیم و گفتیم «فعلاً تانگوی شیطان از دسترفته، نمیتوانیم روی آن کار کنیم ولی ایده دیگری داریم، دربارهٔ دختری که در یک نوشگاه کار میکند و اتفاقهای ناجوری پیش میآید - لطفاً بیا و دوباره با ما همکاری کن، ولی نه روی داستانی از خودت، روی ایده ما.» و این تبدیل شد به فیلم «نفرین»، که در استودیوی تبلیغاتی کوچکی انجامش دادیم و موفقیت بزرگی شد. بعد مجارستان را به قصد برلین ترک کردیم، در آلمان غربی زندگی میکردیم تا اینکه دیوار برلین فروریخت. شخصی از ما دعوت کرد که به مجارستان بازگردیم و گفتیم «بسیار خب، به مجارستان برمیگردیم اگر دولت جدید مجارستان پول بدهدتا «تانگوی شیطان» را بسازیم و ۱۰ سال بعد از آنکه به آن فکر کرده بودیم، بالاخره انجامش دادیم. (fa) |