so:text
|
اکنون متقاعد شدهام که پیشرفتهای بزرگی نصیب افراد بشر نخواهد شد مگر آنکه تغییر بزرگی در ساختار اساسی وجوه اندیشهٔ آنان روی دهد. عقاید کهنه در دین، اخلاق و سیاست، چنان در اکثر ذهنهای روشناندیش بیاعتبار شدهاند که بخش بیشتر خاصیت و کارایی خود را بهطور قطع از دست دادهاند، لیکن هنوز آن قدر خون زندگی در وجودشان دارند که به صورت مانعی قوی در راه رشد هر گونه عقاید بهتری در مورد آن موضوعات درآیند. هنگامی که ذهنهای فلسفی جهان نتوانند دیگر به دین جهان ایمان داشته باشند، یا فقط بتوانند با جرح و تعدیلهایی که منجر به تغییر اساسی در سرشت آن خواهد شد بدان معتقد گردند، دورهٔ برزخی از معتقدات ضعیف، عقلهای عقیم، و سستی فزایندهٔ اصول آغاز میشود که به پایان نخواهد رسید مگر آنکه رستاخیزی در شالودهٔ عقیدتی آن ذهنها وقوع یافته باشد- رستاخیزی که به تعالی ایمانی، خواه دینی و خواه صرفاً انسانی، بیانجامد که آنان بتوانند براستی ایمان آورند: و هنگامی که امور بر این روال باشد هر گونه اندیشیدن و نوشتنی که در راه برپایی چنین رستاخیزی نباشد ارزش زیادی جز برای زمان حال ندارد. (fa) |