so:text
|
پروژهٔ سوسیالیستی، به گفتهٔ هونت، حتی در بدو تولد هم نقایصی مرگبار داشت که بر تاریخ حیاتش سایه افکندهاند. این مشکلات عموماً معلول انحراف از اهداف رهاییبخش انقلاب فرانسه بودهاند، انحرافی که واقعیتهای اقتصادی-اجتماعی انقلاب صنعتی رقم زد. سوسیالیستهای آرمانشهرگرای آغازین از قبیل سنسیمون و فوریه که از خشونت انقلابی اواخر قرن هجدهم دلزده شده بودند، به جای رهایی سیاسی بر تغییر اجتماعی و اقتصادی تأکید میکردند؛ و در سالهای پس از آن، مارکس و انگلس و جنبشهای سوسیالیستیِ الهامگرفته از این دو نیز به جای بهاصطلاح «روبنای» فرهنگی یا نهادی جامعه، بر «زیربنای» مادی آن تمرکز کردند. نتیجهٔ ماجرا، تمرکز بیش از حد بر تغییر اقتصادی، به قیمت غفلت از همتای سیاسی آن بود. نتیجهٔ تأسفبرانگیز این عدمتوازن اغلب آن بود که با یک تقلیل پر از شک و تردید، آزادی فردی به چیزی در حدودِ بازتاب ایدئولوژیک منافع و علایق طبقهٔ بورژوازی کاسته میشد. همچنین این رویکرد موجب نادیدن پیچیدگیهای دنیای مدرنی میشد که تمایزات در آن روزبهروز افزایش مییافت، و باوری مبالغهآمیز را ایجاد میکرد نسبت به آن نقشی که پرولتاریا میتوانست در راهاندازی یک جامعهٔ نوین سوسیالیست بازی کند. (fa) |