so:text
|
چنانکه شیخ محمد بن عربی در دمشق میگفت که محمد پردهدار ماست! میگفتم: آنچه در خود میبینی، در محمد چرا نمیبینی؟ هر کسی پردهدار خود است. گفت آنجا که حقیقت معرفت است، دعوت کجاست؟ و کن و مکن کجاست؟ گفتم: آخر آن معنی او را بود و این فضیلت دگر مزید؛ و این انکار که تو میکنی بر او، و این تصرف، نه که عین دعوت است؟ مرا که برادر میخواند و فرزند، نه که دعوت است؟ پس دعوت میکنی و میگویی دعوت نباید کردن! نیکو همدرد بود، نیکو مونس بود، شگرف مردی بود شیخ محمد؛ اما در متابعت نبود. یکی گفت: عین متابعت خود آن بود. گفتم: نی متابعت نمیکرد. (fa) |