so:text
|
من که خودم از کشوری سابقاً کمونیستی میآیم، تا مدتها، خیلی ساده پدیده توالتهای بدبو و مهوع و مخروبه را که در سراسر جهان کمونیستی گسترده بودند، به روشنترین شکل توضیح میدادم. علت پایهای، ناکارآمدی و اختلال خود نظام کمونیستی بود و به خطا رفتنش در تشخیص تأمین نیازهای اولیه مردم، از شیر گرفته تا دستمال توالت. علت دوم هم در دسته «کمونیسم چه بر سر ما آورد» قرار میگرفت و مربوط میشد به تفکر مالکیت جمعی. چون همه چیز ملک جمعی بود و هیچکس به واقع مسئول شناخته نمیشد. هیچکس بالای سر چیزی نایستاده بود و هیچکس اعتنایی به این اموال متعلق به همه نداشت. هر فردی از مسئولیت بری بود. چون این مسئولیت را به یک درجه بالاتر نسبت میداد؛ به مسئولیت یک نهاد کسی آن بالاها باید تصمیمی میگرفت تا زنجیر سیفونی در یک توالت عمومی تعمیر شود؛ و آیا یک زن نظافتچی باید اخراج میشد چون زمین را جارو نمیکرد؟ البته که نه!! علت سوم، دستمزدهای ناچیز بود و خوی رفتاری که با خود میآورد: وقتی اینقدر کم به من پول میدهند، من هم کمترین حد ممکن کار میکنم. بعد از سفرم به بخارست باید بپذیرم که در توضیحاتم اشتباه میکردهام. استدلال من تا آنجا که پیش میرود قابل توجیه و منطقیست، اما تا نهایت منطقیاش پیش نمیرود. جواب یک سؤال کلیدی را نمیتوانم پیدا کنم: خود ما چگونه میتوانستیم آن نابسامانی منزجر کننده را تحمل کنیم؟ چطور میتوانستیم هر روز در چنین جاهایی بشاشیم بیآنکه از فرهنگ خودمان شرمزده شویم؟ اگر هیچ صندلی توالتی در رومانی وجود ندارد، یا اگر زیادی گران است، شاید دزدیدن آنها از توالتهای عمومی قابل درک باشند، اما ما چرا یک تکه طناب یا سیم زنگزده را برای کشیدن سیفون توالت میپذیریم؟ چرا با بوی گند کنار میآییم؟ با نبودن دستمال توالت؟ چرا ما این گند و کثافت را، انگار که چیزی عادی باشد قبول میکنیم؟ در رومانی پساکمونیستی هیچ تغییر مشهودی در کار نیست. اما چرا؟ (fa) |