so:text
|
من رماننویسی را سراغ دارم که خواسته است زمان را از کار خود حذف کند، و ناکامیش البته مایه عبرت است: «گرترود استاین». گرترود استاین از امیلی برونته و استرن و حتی پروست فراتر رفته و ساعتش را خرد کرده و خاکسترش را چون اعضا و جوارح «اوسیریس» بر اطراف و اکناف جهان افشانده؛ و این کار را نه از روی شیطنت بلکه به حکم یک انگیزه پاک و شریف کرده است. امید داشته که رمان را از چنگ استبداد و سلطه زمان برهاند و زندگی محتوای آن را بر حسب ارزشها بیان کند. کوششش قرین موفقیت نیست، چون رمان همین که یکسر از قید زمان آزاد شد نمیتواند چیزی را بیان دارد... با این وصف این تجربه محکوم به شکست است. توالی زمان را نمیتوان از بین برد. (fa) |