so:text
|
... من بیشتر در تفاهم با نوعی سنت آلمانی هستم که بنیادهایش بدون شک نزد مارکس یافت میشوند اما پیش از او نیز نزد هگل و سپس زیمِل وجود داشتهاند. ار سوی دیگر من مدیون سنتهای فرانسوی هستم که در پی دورکهایم، دورنمای نظری تعارضی را پیش نهادهاند. در همین راستا، به طور نمونه، بوردیو را مییابیم که بر رقابت و مبارزات سمبلیک تأکید شدید دارد. بدین ترتیب از دو مرحله میتوان سخن راند. یکی، جایگزین کردن پارادیگم تولید توسط پارادیگم ارتباطی است که پیش رفتی حقیقی در فهم ساختار اجتماعی به حساب میآید و دیگری، فهم همین ساختار نه فقط به منزلهٔ برآمدی از تفاهم بلکه چون تعارض در تفاهم است. این تعارض در تفاهم نیز، به نظر من، در پرتو پارادیگم هگلی مبارزه برای به رسمیت شناخته شدن، قابل تجزیه و تحلیل میباشد. (fa) |