so:text
|
در دورانی که در سریال «باز مدرسهام دیر شد» بازی میکردم در تئاترشهر در یک نمایش به روی صحنه میرفتم. آن زمان من مدام دنبال بچههای تپل میگشتم تا بتوانم از روی رفتار و حرکاتشان الگو بگیرم. یک روز که از تئاتر شهر بیرون آمدم ناگهان یک بچه تپل را دیدم که باپدرش به پارک آمده بود. بچه تا مرا دید گفت: چطوری اکبر گامبو؟ من همانجا صدایش را دزدیدم. پدرش او را دعوا کرد و گفت چرا این طوری حرف میزنی؟ من هم گفتم دعوایش نکن، بچه که دروغ نگفته است. بعد به بچه گفتم فامیل من عبدی است. میتوانی چیز دیگری هم دربارهٔ من بگویی؟ گفت نه ولی ادامهاش میشود همهاش را بریز تو شامپو! منم گفتم دیگه ادامه نده! (fa) |