so:text
|
اگر بخواهم فلسفهٔ خودم را خلاصه کنم، میگویم که فلسفهٔ من تلاشی برای بازسازیِ ساختشکنی است. بگذارید چند مثال بزنم. دریدا، خصوصاً در آغاز کارش، عادت داشت که از عبارات مغلق استفاده کند. این تا حدی به دلایل سیاسی بود یا آنطور که زمانی در مصاحبهای گفته بود، برای اینکه از سانسور استالینی موجود در اکول نرمال سوپریور فرار کند. درمقابل، من تلاش کردهام تاحدممکن واضح بنویسم. دریدا دریافتهای خیرهکنندهای داشت؛ مثلاً اینکه نوشتن نقشی استعلایی۱۱ دارد. اما بعداً اصالت این کشف را با گفتنِ اینکه «چیزی ورای متن وجود ندارد» از بین برد. این چیزی بود که در مسیر جریان مسلطِ آن زمان بود. من دامنهٔ ادعای او دربارهٔ نوشتن را به فضای خود بازگرداندم و درعوض ادعا کردم که هیچ چیز اجتماعیای بیرون از متن وجود ندارد. من هستیشناسیای اجتماعی بر پایهٔ مدارک را پایه گذاشتم. دریدا همهٔ فلسفهٔ بعدی خود را بر نقشِ دگربود۱۲ پایه گذاشت؛ یعنی چیزی که در برابر سوژه و اندیشهٔ او مقاومت میکند و سوژه را غافلگیر میکند. من با توسل به فردیت که بسیار دریدایی است، واقعگرایی را بهعنوان این آموزه صورتبندی کردم که «وجود داشتن به معنای مقاومتکردن است». این مسئله همینطور مربوط به اندیشهٔ نویسندهای است که دریدا بهطور مخفیانه بسیار از او تأثیر پذیرفته بود: اگزیستانسیالیست دانمارکی، سورن کییرکگارد. (fa) |