so:text
|
به نظرم بیدلیل نیست. همین جراحت است که گذر به نوشتن را هموار میکند. مرکب خون از زخم بیرون میجهد. منظورم از زخمی هویّتی است، احساس دردناکِ در جایگاه خود نبودن، نه در جایی که آنجا متولد شدهای و نه در هیچ جای دیگر. اما گمان نمیکنم که این احساس منحصر به نویسندگان در تبعید باشد. در این مقوله، دست کم، باید همة آنهایی را گنجانید که در کشورشان، در خانهشان و در تن و جانشان تبعید شدهاند. زخم باطنی برحسب اشخاص خاستگاههای گوناگونی دارد: رنگ پوست، ملیّت، دین، وضعیت اجتماعی، روابط خانوادگی، جنسیّت و… برای من خاستگاه این جراحت، نخست مربوط به احساسی است که از دوران کودکیام دارم، احساسی چارهناپذیر بیگانهبودن، هرجا که باشم؛ و از آن جا منبع این خشم که بخواهم دنیا سر به سر از بیگانگان و از اقلیّتها ساخته شده باشد. (fa) |