so:text
|
سای در ایوان نشسته بود و مقاله ای دربارهٔ ماهی مرکب در یک مجله قدیمی نشنال جئوگرافی میخواند. گاه به گاه سرش را بلند میکرد و نگاهی به کانچن چونگا میانداخت و از درخشش فسفری خیره کنندهٔ آن لرزه بر اندامش میافتاد. قاضی در گوشه ای دور، مقابل شطرنجش نشسته بود و با خودش شطرنج بازی میکرد. سگش مات، زیر صندلی او چپیده بود و به آهستگی خر خر میکرد. در اینجا امنیتش بیش از همه جا تأمین میشد. تک لامپی از سقف آویزان بود. هوا سرد بود و توی خانه، حتی سردتر. دیوارهای سنگی که چندین پا عمق داشت، تاریکی، سرما و انجماد را در خود محصور کرده بود. (fa) |