so:text
|
ما جز به تماس ومراوده با موجودات نمیتوانیم حسّی اصیل نسبت به کل وجود پیدا بکنیم. معنای غایی بنا به سرشت خویش تنها در متن تجربهٔ زیست میتواند برای ما ظاهر میشود. در دوست داشتن، در عشق ودر غمخواری یکدیگر است که وحدت هستی را میبینیم. پیشرفت مادی وکارایی و حتی نوآوریهای صرفاً فنی ومادی کافی نیست باید دید که شادی چه میشود، آرامش و معناها چه میشود؟ آیا انسانها فرصتهای برابری برای توجه کردن به نیازهای عمیقتر وجودی خویش پیدا میکنند رقابت، دنیای ما را خونین ساختهاست، آشکار ونهان در جنگ ایم. باید به اقیانوس آبی به جای اقیانوس سرخ خونین اندیشید. به جای اینکه سهم خود را از کیک افزایش بدهیم باید بکوشیم مجموع کیک، بزرگ بشود ما در وسایل دستیابی به هدفهای حقیر مادی خویش نوآوری میکنیم اما در خود اهداف و ارزشهای حیات بشری کمتر اکتشاف تازه و شهود و نوآوری میشود. این جهان به همان اندازه که در اطلاعات غرق میشود از فقر معنا رنج میبرد. مشکل ما چه بسا این نیست که اطلاعات نداریم بلکه مسئله بیشتر این است که نمیتوانیم به آنها توجه کنیم و بعد به آنها معنا بدهیم. مردمان میخواهند چه کنند وچه فرداهایی را ترجیح میدهند؟ کار کمتر و مصرف بیشتر؟ کار بیشتر برای مصرف بیشتر؟ کار بیشتر با کمترین منابع؟ یا کار باندازه و رفتار معقول با منابع تا بتوانیم قدری هم به امور مهمتر دیگرخویش بپردازیم؟ هر پدیداری در عالم و آدم، میتواند یک علامت و در عین حال یک فریب باشد. یک آیه ونشانه یا یک پرده . هر امری در این جهان میتواند برای ما به جای اینکه روزنهای و پنجرهای و پلی باشد، یک دیوار و یک حجاب حاجز شود. (fa) |