so:text
|
این جملهها را با ماژیک زردرنگ روی پارچهنوشتهٔ سفیدی، که از پنجرههای اتوبوس آویزان شده بود، نوشته بودند. اتوبوس پر بود از دختران کارگر کارخانههای نساجی خارج از شهرستانها که همگی لباس کار تنشان بود. صورت رنگپریدهشان تو را یاد قارچهایی میانداخت که هرگز آفتاب به خود ندیدهاند. دستهایشان را از پنجرهها بیرون آورده بودندو روی بدنهٔ اتوبوس میزدند و سرود میخواندند. در تمام مدتی که در ایستگاه اتوبوس ایستاده بودی صدایشان میآمد و هنوز صدای آوازهایشان را یادت هست که انگار از گلوی پرنده درمیآمد. ما مبارزان راه عدالت هستیم، میجنگیم، میجنگیم. ما با هم زندگی میکنیم و باهم میمیریم، زندگی میکنیم، میمیریم ما مردن روی پاهایمان را به زندگی و زانو زدن ترجیح میدهیم ما مبارزان راه عدالت هستیم. (fa) |