so:text
|
به لطف پابلو با علمی آشنا شده بودم که تا آن وقت از آن خبر نداشتم. در کنار او من این دانش را کامل فرا گرفتم: اگر کلاهی را روی تخت میانداختم – که اغلب این اتفاق به دلیل بیتوجهی یا شلختگی میافتاد – این به آن معنا بود که کسی از اهل خانه تا آخر آن سال میمیرد. یک روز چتری در اتاق باز کردم، چه فاجعهای! مجبور شدیم دومین انگشت هر دست را روی شستمان بگذاریم و بعد دست هایمان را تکان تکان دهیم و با فریاد بگوئیم: «لاگارتو! لاگارتو!» تا روح خبیث را از خود دور کنیم. نباید نان را از پشت روی میز میگذاشتیم وگرنه یک بدبختی دیگر گریبان مان را میگرفت. پابلو به این خرافات کاملاً اسپانیایی اش سنت بسیار غنی روسی الگا را هم اضافه کرده بود. هر با که به سفر میرفتیم… (fa) |