so:text
|
چند سال پیش، جلسهٔ سوتراخوانی در جیسوین کاواکامی برگزار شد. پنج یا شش مرد از اهالی کنیاماچی و منطقه تاشیرو نیز به این مراسم رفته بودند و در راه بازگشت مدتی را به بادهنوشی گذراندند. در بین آنها مردی از مریدان کیزوکا کیوزایمون نیز بود که بنا به دلایلی دعوت دوستان خود را به بادهنوشی رد کرد و پیش از شامگاهان به خانه بازگشت. اما بقیه، ساعتی بعد با چند مرد درگیر شدند و همه را کشتند. مرید کیوزایمون اواخر شب از این مطلب خبردار شد و سریعاً به نزد دوستان خود بازگشت. به جزئیات ماجرا گوش داد و سپس گفت: «فکر میکنم بالاخره شما باید شرح ماجرایی بدهید. در هنگام نوشتن شرح ماجرا شما باید بگویید، من هم همراه شما بودم و در کشتن آنها دست داشتم. من هم هنگام بازگشت به کیوزایمون همین چیزها را خواهم گفت. چون این درگیری مربوط به همهٔ ماست، من هم باید مثل شما با مجازات مرگ روبهرو شوم و این عمیقترین خواستهٔ من است؛ زیرا حتی اگر به امیر خود توضیح دهم که من زود به خانه بازگشتم، باز هم حرف مرا حقیقت نمیپندارد. کیو زایمون همیشه مردی سختگیر بودهاست و حتی اگر بازجویان، مرا از مجازات تبرئه کنند؛ ولی امیر مرا به دلیل بزدلی، مجبور به مرگ در برابر چشمان خویش خواهد کرد. به همین خاطر، مردن با بدنامی گریختن از محل درگیری، بسیار شرمآور است. از آنجا که مرگ سرنوشت همهٔ ماست، من دوست دارم با جرم کشتن یک مرد بمیرم. اگر با این خواستهٔ من موافقت نکنید همینجا شکم خود را خواهم درید.» دوستان و همراهان وی که چارهٔ دیگری نمیدیدند، با خواستهٔ وی موافقت کردند. بعداً و در خلال تحقیقات، هر چند ماجرا به شرح فوق توضیح داده شد، عیان شد که سامورایی جوان زودتر از حادثه به خانه بازگشته است. همهٔ بازجویان تحت تأثیر قرار گرفتند و به واقع مرد را تحسین کردند. (fa) |