so:text
|
مهندس هر چه تلاش میکرد ریاضیات توی کله اش نمیرفت. یا علوم دیگر. با این وجود خوشبختانه در دانشگاه همیشه نمرات بالا میگرفت. پدر مهندس یکی از خیرینی بود که بیشترین کمک مالی را به دانشگاه محل تحصیل پسرش میکرد. مهندس میدانست که لازم نیست آدم همه چیز را دربارهٔ همه چیز بداند. با داشتن نمرات خوب و یک پدر گردن کلفت، هر آدمی میتوانست خود را به مراتب بالا برساند. در این راه نهایت سوء استفاده از تواناییهای دیگران هم اصل مهمی است. اما این بار مهندس برای حفظ شغلش واقعاً مجبور بود کاری انجام دهد. خُب، نه این که خودش باید کاری انجام میداد. منظور متخصصان و محققانی است که استخدام کرده بود و اکنون هم همان افراد روز و شب کار میکردند و کارشان به پای مهندس نوشته میشد. (fa) |