so:text
|
مرحوم حاج میرزا حسین نوری از بزرگان محدثین شیعه است و از وفات ایشان در حدود هفتاد و دو سال بیشتر نمیگذرد، چون وفات ایشان در سال ۱۳۲۱ هجری قمری بودهاست. مرحوم ابوی ما که در سال ۲۱ برای تحصیل به نجف مشرف میشوند، میفرمودند در این سال - که اول طلبگی شان بودهاست - ما یک بار دیدیم که مرحوم حاجی منبر رفت - و ایشان منبر هم میرفتند، محدث بزرگواری بودهاست - و یادم هست که این آیه را عنوان کرد: «و لا تقولن لشی ء ان فاعل ذلک غدا. الا ان یشاء الله بعد هم طولی نکشید که ایشان مریض شدند و از دنیا رفتند. استاد مرحوم حاج شیخ عباس قمی بوده، و مرحوم حاج میرزا حسین نوری واقعاً محدث متبحری است. کتاب کوچکی به فارسی نوشته به نام «لؤلؤ و مرجان» راجع به دستور برای اهل منبر و انتقاد از بعضی اهل منبر که شرایط تبلیغ دین را رعایت نمیکنند ایشان فکر کرده که بعضی از اهل منبر دو چیز را رعایت نمیکنند: یکی راستگویی را، آنهم به بهانه اینکه هدف ما مقدس است و برایهدف مقدس این امر اهمیتی ندارد، اگر حدیث ضعیف هم خواندیم خواندیم. هدف دیگر ما گریاندن برای امام حسین است که آن هم هدف مقدس است، آن هم دعوت به ایمان است و مسئله ایمان مطرح است. ایشان نیمی از کتابش را اختصاص دادهاست به بحث راست و دروغ و اینکه به هیچ وجه اسلام اجازه نمیدهد ما برای تبلیغ دین حتی به روایات ضعیف متوسل بشویم تا چه رسد به چیزی که میدانیم دروغ است. نیم دیگر کتاب خودش را به مسئله اخلاص اختصاص دادهاست که در تبلیغ دین و در ابکاء و گریاندن امام حسین علیه السلام خلوص نیت شرط است - که جزء مباحثی که میخواستم در سیره پیغمبر اکرم عرض کنم همین مسئله است - و بعد مسئله اجر و اجرت را طرح کردهاست. ایشان در آن کتاب روی همین مطلب اصرار فراوان دارد. امروز این قضیه به یادم افتاد که همین مطلبی که من تحت عنوان استخدام وسیله ذکر کردم، ایشان با عنوان دیگری ذکر میکند و گاهی هم یک تکههای خوشمزه و شیرین نقل میکند. از جمله میگوید که یک عالمی از هندوستان برای من نامه نوشتهاست که در اینجا افرادی میآیند خیلی حرفهای دروغ میگویند و حدیثهای ضعیف و باطل میخوانند، شما که در مرکز هستید کاری کنند، کتابی بنویسید تا جلوی اینها را بگیرند. من در جواب نوشتم که این دروغها در همین مرکز جعل میشود نه در جای دیگر. بعد ایشان راجع به این مطلب میگوید ببینید کار به کجا رسیدهاست که یک عالم یزدی برای من نقل کرد که سفری از یزد از راه کویر برای زیارت حضرت رضا علیه السلام به مشهد مشرف میشدم. مصادف شدیم با ایام محرم. یک شب دیدم که شب عاشوراست و ما به یک دهی رسیدهایم. متأثر شدم که این ایام عاشورا ما به مشهد یا لا اقل به یک شهری که در آن عزاداری بشود نرسیدیم. گفتیم بالاخره ده هم هر چه باشد لا بد یک مراسمی در آن هست. پرسیدیم، معلوم شد یک تکیه ای مثلاً هست و آنجا مردم اقامه عزاداری میکنند. رفتیم دیدیم یک بابا روضه خوان دهاتی در آنجا رفت منبر. وقتی که بالای منبر نشست، دیدیم خادم مسجد رفت یک دامن سنگ آورد و ریخت در دامن این آقای مداح یا روضه خوان. من تعجب کردم که این برای چیست؟ مقداری روضه خواند ولی کسی گریه نکرد. گفت چراغها را خاموش کنید. چراغها را خاموش کردند. تا چراغها را خاموش کردند، شروع کرد سنگ پراندن به سر این و آن. فریاد و جیغ و داد مردم بلند شد و بالاخره گریه کردند. بعد که کار تمام شد، من به او گفتم این چه کاری بود؟ این جنایت است و دیه دارد، چرا این کار را کردی؟ گفت: این مردم برای امام حسین جز از این راه گریه نمیکنند، به هر حال باید اشک مردم را جاری کرد، از هر وسیله شده باید استفاده کرد. (fa) |