so:text
|
نیومن تقریباً یک هفته پیش رسید، اما هیجانِ داشتنِ آن هنوز با من است. کل روز آن را نزدیکم، روی میز میگذارم؛ هر از چند گاه تایپ کردن را متوقف میکنم، بَرش میدارم و لمسش میکنم. نه برای این که چاپ اول است؛ نه! چون هرگز کتابی به این زیبایی ندیدهام. به طرز عجیبی نسبت به داشتنش احساس گناه میکنم. فکر میکنم بهتر بود آن چرم درخشان، نقشهای طلایی و چاپ زیبا به قفسههای کتابخانهای از چوب درختان کاج، در یک خانه روستایی انگلیسی، تعلق داشته باشد؛ میخواهد توسط نجیب زادهای اصیل خوانده شود که روی یک صندلی چرم راحتی کنار شومینه نشسته است؛ نه روی یک مبل دست دوم در آلئنکی یک اتاقه، در خانهای درب و داغان! (fa) |