so:text
|
در شهر ما فضاهای خصوصی، فضاهای عمومی را بلعیده. مثلاً شهرداری که قاعدتاً باید یک نهاد عمومی باشد، یک نهاد خصوصی است که همه چیز را در شهر کنترل میکند. خیابانها همینطور بازتر شدهاند، پیادهروها تنگتر. در همه جای جهان دو جا نماد فضاهای عمومی است. یکی پیادهرو، یکی میدان. فراموش نکنیم عمومی بودن با جمعی بودن فرق میکند. جمع کثیری در خیابان ولیعصر رفتوآمد میکنند، ولی این خیابان عمومی نیست. چون امر عمومی با مشارکت عمومی و تبادل اجتماعی میان مردم شکل میگیرد. مردم در فضاهای عمومی با هم حرف میزنند، همدیگر را میبینند، همدیگر را پیدا میکنند، با هم رابطه برقرار میکنند. شما کجای تهران میتوانی همدیگر را پیدا کنی؟ مگر اینکه جایی قرار بگذاری. بعد هم که سر قرار رسیدی، سریع باید بروی، چون یکی میآید میگوید راه را بند آوردهاید، راه بدهید میخواهم رد شوم… میدانها باید محل توقف باشند. اینطور میتوانند فضای عمومی باشند. الان میدانهای ما مرکزیتشان را از دست دادهاند. شدهاند گره تقسیم حرکت. محل عبور و مرور. (fa) |