so:text
|
خندهها اشک شد، جاری روی گونهها؛ رویاهای شیرین زنان به کابوسی تلخ بدل شد. البته همهجای این ویرانه بیرونآمده از دل اتحادیه ازهمپاشیده بهیک شکل نبود. استبداد و فقر و ناامنی با چهرههایی متفاوت به مردمان آزاد از یوغ کمونیسم دهنکجی میکرد. آن روزها کشورهای اروپای شرقی به ویترین سوپرمارکتهای پر از کالاهای رنگارنگ بیشباهت نبود؛ همان مغازههایی که بیشتر مردم تنها از پشت ویترین میتوانستند خوراکیهای خوشآبورنگ و بهظاهر خوشمزه را تماشا و در حسرت خوردنشان دق کنند. درست است، قحطی و فقر برای شهروندان اروپای شرقی واژهای غریب نبود، اما بعد از فروپاشی، بعد ازمیانبرداشتهشدن دیوارها، بهناگه مظاهر زندگی مدرن و مصرفگرایی و مسائلی از این دست زندگی بسیاری از آنها را زیرورو کرد. از آن پس بود که مردم شرق اروپا با حسرت به شیشه ویترینهای پرزرقوبرق مغازهها خیره میشدند و تنها میتوانستند آب دهانشان را فرودهند. (fa) |