so:text
|
یک مینی بوسی هست که گاهی اوقات به فامیلمان میگویم بیاوردش. او میشود کمک راننده و من راننده. بچههای فامیل را هم سوار میکنیم و راه میافتیم. وسط راه یک خانم و آقا را سوار میکنم. آنها مینشینند و بحثشان شروع میشود. خانم مدام به آقا میگوید نگاه کن، اکبر عبدیه. مرد هم میگوید نه بابا اکبر عبدی اینجا چه کار میکند؟ خلاصه هی بحث میکنند آخرش آقا میگوید ببخشید آقای راننده شما اکبر عبدی هستید؟ من هم میگویم نه بابا اکبر عبدی کیه؟ کجاست؟ اون الان داره توی ترکیه، آنتالیا مانتالیا عشق میکنه. اینجا چیکار میکند. حالا همه فامیل هم چادرهایشان را کشیدهاند روی صورتشان و از خنده ریسه رفتهاند. خلاصه این بندههای خدا وقتی پیاده میشوند همانجا توی پیادهرو دعوایشان میشود. زن هی میگوید اکبر عبدی بود مرد هم میگوید نبود، دیدی که پرسیدم! (fa) |