so:text
|
در بخش دوازدهم از فصل پنجم کتاب «روانکیو» نوشتهٔ «سوزوکی شوسان» این حکایت آمدهاست: «در استان هیزن، مردی از منطقهٔ تاکو بود، که اگرچه به آبله مبتلا شده بود، قصد داشت به نیروهایی بپیوندد که درصدد حمله به قلعهٔ شیمابارا بودند. والدین وی تلاش بسیار کردند تا او را از این کار بازدارند و میگفتند، با چنین بیماری وخیمی، حتی اگر بدانجا روی، چه فایدهای خواهی داشت. وی پاسخ داد، مردن در راه، سبب رضایت خاطرم خواهد شد. حال که عطوفت بیدریغ امیر را نسبت به خود دیدهام، باید به خود بگویم، اکنون فایدهای برایش ندارم و خانه را برای پیوستن به جنگ ترک گفت. اگرچه زمستان بود و سرما، سخت سوزان، او هیچ توجهی به سلامت خود نکرد و نه چند لایه لباس به تن کرد و جوشن خود را نیز روز و شب از تن به در نیاورد. همچنین، از ناپاکیها نیز اجتناب نکرد و در پایان به سرعت سلامت خود را بازیافت و توانست وفاداریاش را به اثبات رساند». بنابراین، برخلاف آنچه که ممکن است انتظار داشته باشید، نمیتوان گفت باید از ناپاکیها رویگردان بود. وقتی این را شنیدم، با خود گفتم، آیا ازجانگذشتن وی برای امیر، خود عملی پاک نبود؟ برای مردی که به خاطر پارسایی از زندگی خود دست میشوید، نیازی به توسل به خدای آبله نیست. تمام خدایان آسمان، حامی وی خواهند بود. (fa) |