so:text
|
’ نظریة من اینست که…. «در عین حال مدعی ارائهٔ توضیحی است که آشکار نیست. ما انتظار نداریم که گوینده چنین ادامه دهد: «نظریة من اینست که دلیل جدائی آنها این بود که مایکل با سامانتا رابطه داشت.» این دیگر نظریه بحساب نمیآید. در اینجا دیگر نیاز به دقت نظری وجود ندارد که باین نتیجه برسیم که دلیل رفتار لارا با مایکل رابطهٔ مایکل با سامانتا است. جالب اینجاست که اگر گوینده میگفت: «نظریة من اینست که مایکل با سامانتا رابطه داشت»، ناگهان وجود این رابطه مبدل به موضوع گمانی میشد که دیگر قطعیت نداشت و بنا بر این میتوانست نظریهای باشد. لیکن بطور کل برای اینکه توضیحی «نظریه «بحساب آید، نه تنها باید آشکار نباشد، بلکه باید از نوعی پیچیدگی برخوردار باشد:» نظریهٔ من اینست که لارا همیشه پنهانی عاشق پدر خود بود و مایکل هرگز نتوانست بصورت شخص مناسبی برای او در آید.» نظریه باید چیزی بیش از» فرضیه‘ باشد: نظریه نمیتواند آشکار باشد؛ نظریه دربردارندهٔ روابط پیچیده و نظام یافته ایست بین یک رشته عوامل؛ و بسادگی قابل تأیید و تکذیب نیست. اگر این عوامل را در نظر داشته باشیم درک اینکه واژهٔ «نظریه» چه بار معنائی را با خود حمل میکند سادهتر خواهد شد. (fa) |