Mention764971
Download triplesrdf:type | qkg:Mention |
so:text | در قطار برای این که گریه نکند دندانهایش را به هم میفشارد. پیاده که میشود بارانی یخ زده، مزورانه، مانتو و موهایش را خیس میکند. قطرههای باران از سردر خانهها روی گردنش میچکد و بر اثر سرمایی که در تنش نفوذ کرده، میلرزد. به محض رسیدن به کنج خیابان خودشان و با وجود خلوت بودن آن، احساس میکند زیر نظر است. سرش را برمیگرداند، اما کسی را نمیبیند. سپس، در تاریک و روشن، بین دو اتومبیل، چشمش به مردی که چمباتمه زدهاست میافتد. (fa) |
so:isPartOf | https://fa.wikiquote.org/wiki/%D9%84%DB%8C%D9%84%D8%A7_%D8%B3%D9%84%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C |
so:description | گفتاوردها (fa) |
so:description | ملکهٔ سرخ (fa) |
Property | Object |
---|
Triples where Mention764971 is the object (without rdf:type)
qkg:Quotation725320 | qkg:hasMention |
Subject | Property |
---|