so:text
|
ایدهٔ شیرینی با قلبهایمان صمیمی است و احتمالاً به خودآگاهی ما دربارهٔ بدنهایمان نزدیک است. بیشتر ما وقتی هنوز خردسال هستیم، با شیرینی بهمثابهٔ یک مزه آشنا میشویم و غالباً نیز در آغوش کسانی که دوستمان دارند. وقتی آنقدر بزرگ میشویم که بتوانیم وقایع را به خاطر آوریم، معمولاً شیرینی در آگاهی ما با پیوندهایی ناگسستنی و تأثیرگذار جا میگیرد. مزههای دیگری که قدرتِ برانگیختنِ سیستم حسی ما را دارند، یعنی تلخی، ترشی و شوری، سرنوشت بسیار متفاوتی از شیرینی دارند. نمک نیز مانند شکر به طبیعتِ خاص ما _پستانداران و نخستیها_ نزدیک است. باوجوداین، این دو مزه نه هیچ وقت با هم اشتباه گرفته میشوند و نه هیچ وقت جانشین یکدیگر میشوند. بههرحال، طبیعتِ نجیب و همیشه فریبای شکر قاطعیتِ خاص خود را نیز دارد. اگر با درخواستی فوری مزاحمِ شکلاتخوردن کسی شوند، احتمال دارد چشمانش سیاهی برود، اما خشمش وقتی فوران میکند که مجبور شود آن درخواست را پیش از بلعیدنِ آن شکلات پاسخ دهد. به همین دلیل است که حرفزدن همزمان با جویدنِ چیزهای شیرین کارهایی است که با یکدیگر تضاد پیدا میکنند. رفتار درست آن است که ابتدا آن تکه شکلاتِ نیمهآبشدهٔ در دهانمان را قورت دهیم و آن حس گریزندهٔ شیرینی را که این لقمهٔ منحصربهفرد وعده داده بود برای همیشه از دست بدهیم و قربانیای را تقدیم کنیم که مغز انتظارش را میکشید. (fa) |