so:text
|
هیچ چیز قراردادیتر یا به بیانی دیگر محدودتر، از احساسی نیست که ما از زیبایی داریم… زیبایی -در خود- تنها یک واژه است، حتی گونهای انگاره نیز نیست، در گسترهٔ زیبایی، آدمی خویشتن را سنجهٔ کمال حس میکند، آنگاه در بهترین هنگام، آن را میپرستد… آری تنها همو ایثارگر زیبایی به دنیا است… داوری دربارهٔ زیبایی، خودخواهیِ نوعِ انسانی است… آنگاه خُردک بدگمانی میتواند این پرسش را در گوش یک شکّاک فروکند که آیا گیتی تنها بهرِ آنکه آدمی آن را زیبا میبیند، به راستی آراستهاست؟ همین انسان آن را بسی انسانی جلوه دادهاست. همین و بس. اما هیچ چیز، هرگز هیچ چیز، اشارتگر به این راستی در دست نیست که آدمی الگویِ زیبایی باشد. کسی چه میداند که در چشمانیِ یک داورِ والاتر، چه تأثیری سلیقه میگذارد؟ چه بسا که گستاخانه در نظر آید؟ حتی شاید سرگرمکننده، شاید هم قرین اندک، خودرایی؟ (fa) |