so:text
|
پرسش نیستگرایانهٔ «برای چه» از عادتی برمیخیزد که تاکنون به وجود آمدهاست و به سبب آن چنین به نظر آمدهاست که هدف، از بیرون و از ورای این جهان، تعیین میشود و به ما میدهند و از ما میخواهند –یعنی به وسیله قدرتی و مرجعی برتر از انسان. پس از این که این عقیده از یاد برفت و دیگرگون شد، باز، بنابر عادت کهن، در جستجوی مرجعی دیگر میافتند که بتواند باز قطعی و بلاشرط سخن گوید و هدفها و تکالیفی بفرماید. مرجع «وجدان» اکنون در صف مقدم ، همچون جبران خسارت به جای مرجع فردی میآید. یا خود مرجع خرد. یا غریزه اجتماعی . یا تاریخ با خرد نافذ دورنیش که هدف خویش را در خود دارد و انسان میتواند خود را چشمبسته بدو بسپارد. انسان در هر حال میخواهد از دور این اراده، از دور این خواست هدف و از دور این خطر که به خود هدفی دهد، بگردد و از آن شانه تهی کند، میخواهد بار مسئولیت را از دوش خویش بیفکند . سرانجام به خوشبختی و سعادت و با چند ریاکاری به خوشبختی و سعادت بیشترین شماره مردم میگرایند و به خود میگویند: «۱. هدف معینی اساساً لازم نیست که باشد. ۲. اصلاً ممکن نیست، چیزی پیشبینی کرد.» درست اکنون که شاید اراده در کمال قدرتش لازم است، ضعیفتر از همیشه است و ترسوتر از همیشه: بدگمانی مطلق به قوت مشکلهٔ اراده بهیکبارگی. (fa) |