so:text
|
میتوانم از دور به زنی که سابق بر این بودم نگاه کنم. میتوانم با آرامش بنشینم، یک پایم را روی پای دیگرم بگذارم، آدامس بجوم و تخمه بشکنم. همینطور میتوانم با صبر و حوصله یا با عجله - آنطور که دلم میخواهد - حوادث مشخصی از صفحه زندگیام را ورق بزنم؛ چرا که من تمام حوادث، شرایط و سالهای سپری شده زندگیام را درون جعبهای قرار دادهام و آن را محکم بستهام. هر از گاهی در جعبه را باز میکنم و با لبخندی تمسخرآمیز به سالهای انبار شده در آن نگاه میاندازم. لبخندم صرفاً لبخندی تمسخرآمیز نیست، بلکه لبخند انسانی است که حقیقت را - هر چند دیر - کشف کردهاست؛ حقیقت عریان، خشن و زشت … (fa) |