so:text
|
با سفر، مفهوم لذت از جهان هستی را بیشتر دریافته ام و احساس خوشبختی بیشتری کردهام. این احساس خوشبختی به واسطهٔ بخش خوش گذرانهٔ سفر نیست که در حضر هم میتوان خوش گذراند، اما احساس خوشبختی نکرد. این احساس تنها با تجربهٔ سبک زندگی مردم جهان است که پدید میآید. اینکه ببینی چگونه میشود در یک زاغه در روستایی در شهر مومباسای کنیا زندگی کرد و خوشحال بود و چگونه میتوان در عمارتی باشکوه در بِوِرلی هیلز کالیفرنیا بود و دست به خودکشی زد. سفر بیش از هر چیز کارکردی درونی دارد در یافتن فرمولهای مناسبی برای ساخت یک دنیای شخصی. دنیایی که مختصاتی کاملاً ویژه دارد که به تعداد آدمهای جهان تعدد مییابد. احساس خوشبختی کردن تنها و تنها در گرو کشف این فرمول و بنا کردن این دنیای مبتنی بر علایق شخصی و گرایشهای روانی ست. آدمی یا به این فرمول دست پیدا میکند یا نه. اگر دست پیدا کند، در هر موقعیت تاریخی، جغرافیایی، اجتماعی و سیاسی که باشد میتواند راههای احساس خوشبختی را بیابد و تکرار میکنم که سفر در درک این مفهوم بسیار مؤثر است. (fa) |