so:text
|
علاقهٔ عمیقِ ما به شیرینی در زبانمان نیز رسوخ کرده است. کلماتِ شیرین به کلماتِ عشقوعاشقی تبدیل شدهاند: عسل، قندعسل، شاخهنبات، شیریندهن، مربا، شکلات. اما این کلمات چیزی بیش از واژگانی برای عزیزداشتناند. موتورِ آن خودرو مثلِ باقلوا کار میکند. فلانی شیرینسخن است. بستنی جایزهٔ بچهای است که شیرینکاری بلد باشد و آن ورزشکار در مسابقه حریف را مثلِ پشمک لوله میکند. پول هم میتواند مثلِ شکر باشد. قرار نیست ببینیم چطور این اتفاق افتاده، گویا خیلی ساده است. درست مثلِ قند که توی دل آدم آب میشود، بهراحتی میتوان فهمید که شیرینی میتواند بر چه چیزهایی دلالت کند. چه از لحاظ استعاری و چه از نظر نمادین، شیرینی آن چیزی است که با هضم سریع، خیلی زود به فعالیتهای جسمی تبدیل میشود. احتمالاً سیستمِ حسی بشر در مواجهه با هیچ مفهوم دیگری اینقدر از خود بیخود نمیشود و در برابر هیچ کلمهای بهاندازهٔ مشتقاتِ شیرینی حواسش را جمع نمیکند و میل و اشتیاق از خود بروز نمیدهد. (fa) |