so:text
|
همیشه دوست داشتم که کار کنم. دوست داشتم فعال و نوآور باشم؛ نه به خاطر اینکه بخواهم مدام کارم را به دیگران نشان دهم؛ بلکه میخواهم خودم از خودم سبقت بگیرم. همیشه دلم میخواسته که چیز تازه ای پیدا کنم؛ چون این جهان هستی آنقدر عظمت دارد و آنقدر زیبایی و چیزهای عجیب و غریب در آن هست که حیف است آدم درجا بزند و بگوید من به مقصود رسیدم. هیچ وقت هیچکس به مقصود نرسیده این راه رفتن و تداوم، ارزش دارد. اگر کار نکنم زندگی را از دست میدهم و نمیتوانم از زنده بودنم لذت ببرم. چون لذت از زندگی تنها در خوردن و خوابیدن و گردش و دید و بازدید خلاصه نمیشود. وقتی احساس میکنیم که در این راه به هدف نزدیک میشویم حالت دلگرمی و شادی دست میدهد. (fa) |