so:text
|
از ابتدا طفلی ساعی و متفکر بود. به قول خانم محصص «کمتر سخن میگفت و بیشتر فکر میکرد.» به ندرت در جرگه سایر اطفال وارد میشد. غالباً تنها به سر میبرد. گویی ساختمانی سوای ساختمان دیگران داشت. در مجالس درس و بحث، همیشه از سایرین پیش بود. از کودکی شروع به شعر گفتن کرد. خانهٔ پدرش میعادگاه ارباب فضل و دانش بود و «پروین» همواره آنان را با قریحه سرشار و استعداد خارقالعاده خویش دچار حیرت میساخت… در تمام مدت تحصیل، بهترین شاگرد مدرسه بود… «پروین» اگر چه به ندرت میخندید، ولی هیچگاه محنت زده نبود و درمانده نیز نمینمود. تنها سانحه تلخ ازدواج و طلاق، آن هم برای مدتی بسیار کوتاه، سیمای متین، موقر و محکم «پروین» را با غباری از گرفتگی پوشاند. این تغییر حال را هم فقط ما اطرافیان «پروین» که همواره با او بودیم و لذا بر جمع وجناتش آشنایی داشتیم، میتوانستیم درک کنیم و دریابیم. والا، او از شکست در ازدواج، ضعف و فتوری به خود راه نداد و باز به همان حال کم حرفی و آرامش و وقار ذاتی خویش بازگشت. نه از کم و کیف ازدواج با کسی حرف زد و نه از آن باب ابراز تاسف کرد. (fa) |