so:text
|
خانه ای در نیاوران داشتم که شهرداری در غیاب من، در و دیوار آن را خراب کرد و اشیا و تابلوهای من به غارت رفت. خانه را سال ۱۹۷۳ خریده بودم. از آنجایی که جایی برای برگشتن نداشتم، همینجا ماندم. از ۲۵ سال پیش اینجا ماندم و بچهها مجبور شدند در همین شهر درس بخوانند و لیسانس بگیرند. یک فرزندم موزیسین شده و ویلن مینوازد. خودم هم به نعل و به میخ زدن ادامه میدهم تا زندگی بگذرد وگرنه این زندگی ایدهآل یک هنرمند نیست، با یک اتاق به این کوچکی و میزی به این تنگی. خیلی سخت است کار کردن. چند سال پیش کسی در جایی در توصیف زندگی من نوشت: این رم نشینان بی درد. شما خود قضاوت کنید آیا زندگی در یک خانه ۸۰ متری که هم محل زندگی است هم کار، بی دردی است؟ (fa) |